Perdic | to play the game | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (5 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	to play the game U	رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	to play a poor game U	بدبازی کردن
	to play a poor game U	ناشی بودن مهارت نداشتن
	Do you know how to play this game ? U	این بازی رابلد هستید ؟
	Shall we play a game of cards? U	یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
Other Matches

	game U	سرگرمی دوربازی بازی کردن
	game U	شکار
	game U	سرحال
	game U	اهل حال
	game U	تفریح کردن
	game U	دست انداختن
	game U	شوخی
	i was very u. at that game U	خیلی در ان بازی بد اوردم
	game U	شکار گرفته شده
	game U	آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
	game U	بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
	game U	اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
	game U	وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
	game U	وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
	game U	joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
	game U	کامپیوتر مخصوص
	game U	معیوب
	game U	چلاق
	game U	مسابقههای ورزشی
	game U	یک دوربازی
	the game is on U	بازی دایر است
	the best game out U	بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
	game keep U	قرق چی
	game keep U	شکاربان
	game U	هرنوع ورزش بامقررات
	game and game U	یکدست ویکدست
	name of the game <idiom> U	قسمت اصلی یک موضوع
	game and game U	یک بیک
	game U	سرگرمی شکار
	the game is up U	بازی باخت
	game U	جانور شکاری
	game U	مسابقه
	game U	بازی
	the game is up U	بازی تمام شد
	game keep U	پاسبان شکار
	game theory U	این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
	game theory U	نظریه بازیها
	game cock U	خروس جنگی
	game theory U	نظریه بازی
	game theory U	تئوری بازی
	ground game U	روش استفاده از مانور دویدن
	war game U	بازی جنگ
	war game U	جنگ ازمون
	war game U	بازی جنگ کردن
	hard game U	بازی دشوار
	war game U	مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
	war game U	اجرای بازی جنگ
	game point U	امتیاز پایانی
	game cycle U	دوره بازی
	game keeper U	قرق چی میدان
	game keeper U	قرق چی
	game fish U	ماهی موردنظر
	game fowl U	خروس جنگی
	game fowl U	مرغ شکاری
	game fowl U	نژاد خروس جنگی
	game fish U	ماهی مجاز برای صیادی
	game management U	شکارداری
	game of chance U	بازی قمار
	game cycle U	دورههای عملیاتی بازی جنگ
	game plan U	استراتژی بازی
	game playing U	playing computerizedgame
	game law U	قانون شکار
	vienna game U	بازی وینی شطرنج
	upland game U	پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
	to kill game U	شکارزدن
	to die game U	مردانه جان دادن
	three knights' game U	بازی سه اسب
	team game U	بازی گروهی
	suspension of the game U	تعویق و تاخیر بازی
	spanish game U	بازی شطرنج اسپانیایی روی لوپس
	small game U	پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
	small game U	پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
	skin game U	فریبکاری
	skin game U	تقلب درقمار
	skin game U	قمار از روی تقلب
	short game U	ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
	shell game U	قمار با گردو
	shell game U	گردو بازی
	to make game of U	دست انداختن
	to make game of U	مسخره کردن ریشخند کردن
	stoppage of the game U	توقف بازی
	italian game U	بازی شطرنج ایتالیایی جوئوکو پیانو
	laws of the game U	مقررات مسابقه
	long game U	بازی با لزوم ضربههای طولانی
	two person game U	بازی دو نفره در تئوری بازیها
	two pawns game U	بازی دو پیاده در سیستم روسی در دفاع گرونفلد
	losing game U	بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
	to spoil ones game U	نقشه یاکارکسیراخراب کردن
	middle game U	وسط بازی
	off hand game U	بازی غیررسمی
	off hand game U	بازی جنبی
	open game U	بازی باز شطرنج
	passing game U	حمله با استفاده از پاس به جلو
	perfect game U	یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
	perfect game U	باحداکثر 003 امتیاز
	set the game U	افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
	to game away one's money U	درقمارپول ازدست دادن
	power game U	بازی قدرتی
	fair game U	مسخره کردنی
	arcade game U	بازی پیشرفتهای که روی یک ماشین در محل عمومی انجام میشود
	fair game U	دست انداختنی
	baseline game U	بازی در انتهای زمین تنیس
	centre game U	بازی مرکزی
	choose up game U	بازی غیررسمی
	closed game U	بازی بسته
	fair game U	طعمهی حاضر و آماده
	complete game U	یک بازی کامل از طرف توپزن
	computer game U	بازی کامپیوتری
	Now that you're here, it's a whole new ball game. U	حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
	football game U	بازی فوتبال
	adventure game U	بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
	big game U	شکار حیوانات بزرگ
	fair game <idiom> U	موضوع تهاجم
	game management U	شکاربانی
	video game U	بازی دیدنی
	a whole new ball game <idiom> U	یک ماجرای کاملا متفاوت
	big game U	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
	parlour game U	بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
	game cartridge U	محلورودیبازی
	waiting game U	صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
	acrade game U	نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
	game clock U	ساعت ورزشگاه
	a game of chess U	یک مسابقه شطرنج
	crampet game U	بازی شطرنج
	board game U	بازی روی تخته
	ball game U	شرایط وضعیت
	ball game U	هماورد
	four handed game U	بازی چهارنفره
	four knight's game U	بازی چهار اسب
	ball game U	مسابقه
	ball game U	گوبازی
	ball game U	ورزش یا بازی با توپ
	zero sum game U	بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
	game bag U	خرجین شکاری
	game ball U	توپ بازی
	game bird U	یک امتیاز
	game bird U	پرنده موردنظر درشکار
	exhibition game U	بازی نمایشی به نفع خیریه
	enter the game U	وارد بازی شدن
	crampet game U	بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
	fair game U	آماج روا
	fair game U	شکار قانونی
	fair game U	شکار مجاز
	to deal out [card game] U	کارت دادن [ورق بازی]
	semi open game U	بازی شطرنج نیمه باز
	this game is proper to spring U	این بازی مخصوص بهار است
	scotch four knights' game U	بازی چهاراسب اسکاتلندی شطرنج
	queen's pawn game U	بازی پیاده وزیر شطرنج
	pre game drills U	تمرینهای قبل از اغاز مسابقه
	to fly at a higher game U	همت برچیزعالی ترگماشتن
	computerized game playing U	بازیهای کامپیوتری
	game misconduct penalty U	01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
	two person zero sum game U	در تئوری بازیها
	two person zero sum game U	بازی دو نفره با مجموع صفر
	video game machine U	ماشین بازی تصویری
	big game reel U	قرقره صید ماهیهای بزرگ
	half giuoco game U	بازی نیمه جوئوکو شطرنج
	He plays a beautiful game of volleyball. U	مثل ماه والیبال بازی می کند
	She is romantically inclined. She i8s game. U	از دو حال خارج نیست
	The football players are warming up before the game ( match) . U	هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
	To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U	موضوعی را لو دادن
	to play itself out U	رخ دادن
	play for one U	حفظ توپ
	to play itself out U	اتفاق افتادن
	play up to someone <idiom> U	با چاپلوسی سودبدست آوردن
	we used to play there U	.......
	play (someone) for something <idiom> U	به بازی گرفتن شخصی
	we used to play there U	ما انجا بازی میکردیم
	by-play U	کار یا نمایش ثانوی
	Let's play for keeps. U	بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
	by-play U	حرکات یا مکالمات کنار صحنه
	by-play U	حرکات یا مکالمات فرعی
	to play with something U	چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
	play up <idiom> U	پافشاری کردن
	to play away U	ببازی گذرانیدن درقمارباختن
	to play first f. U	ویولون اول
	to play first f. U	پیش قدم بودن
	to play in or out U	با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
	to play it U	با وسائل پست سو استفاده کردن از
	to play off U	از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
	to play off U	سنگ رویخ کردن
	to play one f. U	بکسی ناروزدن
	to play up U	درست و حسابی بازی کردن
	to play at d. U	تخته نرد بازی کردن
	to play at U	خواهی نخواهی اقدام کردن
	play on/upon (something) <idiom> U	نفوذ کردن
	to play upon U	گول زدن
	play off <idiom> U	ثابت ماندن بازی دوتیم
	to play upon U	سو استفاده کردن از
	play off <idiom> U	رفتار مختلف با اشخاص
	play down <idiom> U	ارزش چیزی را پایین آوردن
	to play U	با وسائل پست سو استفاده کردن
	to play at U	شرکت کردن در
	to play at U	داخل شدن در
	to play the d. U	شیطنت کردن
	play up to U	پشتیبانی کردن از
	play at U	بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
	out of play U	توپ مرده
	let us play U	بازی کنیم
	play U	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی